كيومرث


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام به وبسایت اشعار شاعران خوش امدید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اشعار شاعران و آدرس poetry-s.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 453
:: کل نظرات : 185

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 82
:: باردید دیروز : 1118
:: بازدید هفته : 2227
:: بازدید ماه : 7064
:: بازدید سال : 22777
:: بازدید کلی : 2268323

RSS

Powered By
loxblog.Com

Poetry.poets

كيومرث
سه شنبه 8 ارديبهشت 1394 ساعت 19:21 | بازدید : 52117 | نوشته ‌شده به دست hossein.zendehbodi | ( نظرات )

پادشاهى گيومرت نخستين شاهان پارسيان سى سال بود

سخن‏گوى دهقان چه گويد نخست

كه نام بزرگى بگيتى كه جست‏

كه بود آنكه ديهيم بر سر نهاد

ندارد كس آن روزگاران بياد

مگر كز پدر ياد دارد پسر

بگويد ترا يك بيك در بدر

كه نام بزرگى كه آورد پيش

كرا بود از آن برتران پايه بيش

پژوهنده نامه باستان

كه از پهلوانان زند داستان‏

چنين گفت كآيين تخت و كلاه

كيومرث آورد و او بود شاه‏

چو آمد ببرج حمل آفتاب

جهان گشت با فرّ و آيين و آب‏

بتابيد از آن سان ز برج بره

كه گيتى جوان گشت ازان يك سره‏

كيومرث شد بر جهان كدخداى

نخستين بكوه اندرون ساخت جاى‏

سر بخت و تختش بر آمد بكوه

پلنگينه پوشيد خود با گروه‏

ازو اندر آمد همى پرورش

كه پوشيدنى نو بد و نو خورش‏

بگيتى درون سال سى شاه بود

بخوبى چو خورشيد بر گاه بود

همى تافت زو فرّ شاهنشهى

چو ماه دو هفته ز سرو سهى

دد و دام و هر جانور كش بديد

ز گيتى بنزديك او آرميد

دو تا مى‏شدندى بر تخت او

از آن بر شده فرّه و بخت او

برسم نماز آمدنديش پيش

و زو بر گرفتند آيين خويش

پسر بد مر او را يكى خوبروى

هنرمند و همچون پدر نامجوى‏

سيامك بدش نام و فرخنده بود

كيومرث را دل بدو زنده بود

بجانش بر از مهر گريان بدى

ز بيم جداييش بريان بدى

بر آمد برين كار يك روزگار

فروزنده شد دولت شهريار

بگيتى نبودش كسى دشمنا

مگر بدكنش ريمن آهرمنا

بر شك اندر آهر من بدسگال

همى راى زد تا بباليد بال

يكى بچه بودش چو گرگ سترگ

دلاور شده با سپاه بزرگ‏

جهان شد بر ان ديو بچه سياه

ز بخت سيامك و زان پايگاه‏

سپه كرد و نزديك او راه جست

همى تخت و ديهيم كى شاه جست‏

همى گفت با هر كسى راى خويش

جهان كرد يك سر پر آواى خويش‏

كيومرث زين خود كى آگاه بود

كه تخت مهى را جز او شاه بود

يكايك بيامد خجسته سروش

بسان پرى‏ء پلنگينه پوش‏

بگفتش ورا زين سخن در بدر

كه دشمن چه سازد همى با پدر




:: موضوعات مرتبط: شاهنامه فردوسی , ,
:: برچسب‌ها: فردوسی , اشعار فردوسی , شعر , اشعار شاهنامه , شاهنامه , اشعار شاهنامه فردوسی , شاهنامه صوتی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: