|
|
|
|
|
جمعه 12 تير 1394 ساعت 18:27 |
بازدید : 5903 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
از آن موهای وحشی خواستم دیوانه بازی را
از آن لبهای سرخت جرأت پیمانه بازی را
شبیه موی تــو بر شــانه میریزم و میدانم
که باز آغاز خواهم کرد فردا شانه بازی را
به زیر روسری خوابانده ای صد فتنه ی زیبا
به همراه هزاران عـــاشق پروانـــه بازی را
کنار حوض خانه ، کودکانه تجـــربه کردیم
من و تو با مکعبهای کوچک خانه بازی را
و حالا بـی تو آواره ترین دیوانه ی شهرم
در این زنجیر باید سر کنم دیوانه بازی را
-----------------------------------------------------
به قابش می کشم از قاب هایم می زند بیرون
گوزنـی نیمه شب از خواب هایم می زند بیرون
تمــــام فرش های خانه مرداب است اما او
سریع و چابک از مرداب هایم می زند بیرون
به خود می پیچم و حس می کنم آغاز زنجیر است
جنــون در حین پیــــچ و تاب هایم می زند بیـــــرون
جنون از فرق سر می آید و در سینه می ماند
و شب آهسته از جــوراب هایم می زند بیرون
من آن دریای مواجم که توی پارچ زندانی است
همین کـه بشکنم سیلاب هایم می زند بیرون
سرم داغ است و دستانم پریده رنگ . . . می دانم
گوزنـــی نیمه شب از خواب هایم می زند بیــرون
--------------------------------------------------------
:: برچسبها:
شعر ایمان فرستاده ,
اشعار ایمان فرستاده ,
شعر ,
ایمان فرستاده ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|